به این میگن فروشنده






















Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


من اینجا خودمم

من اینجا خودمم

به این میگن فروشنده



^یك پسر تگزاسی برای پیدا كردن كار از خانه به راه افتاده و به یكی از این
فروشگاه های بزرگ كه همه چیز میفروشند(Everything Under a Roof) در ایالت
كالیفرنیا میرود.مدیر فروشگاه به او می گوید یك روز فرصت داری تا به طور
آزمایشی كار كرده و در پایان روز با توجه به نتیجه كار در مورد استخدام تو
تصمیم می گیریم.

^در پایان اولین روز كاری مدیر به سراغ پسر رفت و از او پرسید كه چند فروش
داشته است؟

^پسر پاسخ داد كه یك فروش!

^مدیر با تعجب گفت: تنها یك فروش؟ متقاضیان بی تجربه در اینجا حدقل 10 تا
20 فروش در روز دارند. حالا مبلغ فروشت چقدر بوده است؟

^پسر گفت: 134999.50 دلار.

^مدیر تقریبا فریاد كشید: 134999.50 دلار؟مگه چی فروختی؟

^پسر گفت:اول یك قلاب ماهیگیری كوچك فروختم، بعد یك قلاب ماهیگیری بزرگ،
بعد یك چوب ماهیگیری گرافیت به همراه یك چرخ ماهیگیری 4 بلبرینگه.بعد
پرسیدم كجا میرید ماهیگیری؟ گفت: خلیج پشتی.من هم گفتم پس به قایق هم
احتیاج دارید و یك قایق توربوی دو موتوره به او فروختم.بعد پرسیدم ماشینتان
چیست و آیا میتواند این قایق را بكشد؟ كه گفت هوندا سیویك.پس منهم یك بلیزی
4WD به او پیشنهاد دادم كه او هم خرید.

^مدیر با تعجب پرسید:او آمده بود كه یك قلاب ماهیگیری بخرد و تو به او قایق
و بلیزر فروختی؟

^پسر به آرامی گفت: نه، او آمده بود یك بسته ""کان.دو..م"" بخرد كه من گفتم
پس رید..ه شده به آخر هفته ات. بیا یك برنامه ماهیگیری ترتیب بدهیم!!!!!!!


نظرات شما عزیزان:

علی
ساعت23:53---22 بهمن 1390
بابا مردیم از خنده
خیلی عالی بود


baharak
ساعت21:05---20 بهمن 1390
نچ
عجب فروشنده ای می شد این پسره تو آینده


mm
ساعت16:03---20 بهمن 1390
عالی بود

mm
ساعت16:02---20 بهمن 1390
عالی بود

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در سه شنبه 20 بهمن 1390برچسب:داستان کوتاه و جالب,داستان کوتاه ,داستان های اموزنده و جالب وعلی امیری ,ساعت1:10توسط علی امیری | |